Memento mori

~ زندگی کن ~

Memento mori

~ زندگی کن ~

Memento mori

به قول دوستان مرزی بین تخیل و واقعیت نمی بینم!

+ اگر حرفی داشتید اون بالا می تونید من و پیدا کنید :)

پیام های کوتاه

وقتی پسرفتت باعث خوشحالی می شود!

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۱۰ ب.ظ
با کارنامه اش به داخل می آید و بلند بلند رو به آن ها، شروع به صحبت می کند: «بابا، مامان، من منفیِ 100 شدم امتحانمو! برا همین قراره اخراجم کنن از اینجا. راستش، می ترسم از اینکه از خونه ام و پیش شما باید برم. تازه این که اونا خوشحال شدن که قراره از این جا برم هم، غم انگیزه؛ یه جوریم کرده... اه این آب ها داره از کجا میاد؟ مگه تو معدشیم؟» دستی به چشمش می کشد و حرفش را از سر می گیرد: «ولی خب یه جورایی خوشحالم هستم! اخه تا حالا خونمون به اضافه اون خونه های دیگه رو انقد خوشحال ندیده بودم. یعنی میدونید؟ اینکه باعث زجرشون بودم؛ فقط به این خاطر که میخوام زندگی کنم، یه وقتایی، یه جورایی، اذیتم می کرد؛ با اینکه به نظرم زندگی کردن حقم بود ولی خب، الان که قراره دیگه اذیتشون نکنمم خوبه. الان که میشه خوشحال دیدشون... راستش انقد برق چشمای خونمون، تو چیزی که داشت خودشو توش نگاه می کرد، قشنگ بود که حتی از برق کله ی رنگ صورتشم قشنگ تره! برا همین دیگه فکر کنم باقی چیزا مهم نیس، نه؟»
آب های چشمانش به داخل دهانش که تمام قد بازش کرده تا خوش حالی اش را نشان دهد می رود.
قبل از این که آن ها بتوانند عکس العملی نشان دهند، به پایین تنه اش که در حال غیب شدن است، نگاه می کند و می گوید: «به نظر وقتشه! شاید خودخواهی باشه ولی خوشحالم که بودم؛ که با شما و خونمون اشنا شدم، که خنده ی تو چشماشو دیدم...»
و سلول سرطانی در حین دست تکان دادن برای آن ها ناپدید می شود...

پ.ن: شاید بعدا ویرایش شد.

پ.پ.ن: بازم  سرطان از گذشته ها


موافقین ۴ مخالفین ۲ ۹۵/۰۲/۰۷
فو فا نو

نظرات  (۲۲)

:(سه بار خوندم تا بفهمم چی شده..
هنوز هم مطمِن نیستم درست بفهمم
ولی فکر کنم داستان غم انگیزی بود فکر کنماا:(
:)
پاسخ:
عزیزم :))))
شرمنده من نمیدونم جریان چیه ک همیشه نوشته هام گنگ درمیاد هرچن خودم فک میکنم درست اطلاعات دادم...
جریان جریانِ لحظات اخر عمر یه سلول سرطانی بود ک داشت از بین می رفت و حس و حالش به اوضاعی ک داره :) هم غمگین بود، هم خوشحال :)
و داستان آدمایی که فکر میکنن یه غده سرطانی هستن تو دنیا که با رفتنشون بقیه خوشحال تر خواهند شد..

حس سلول سرطانی حس خوبی نیست اصلا..
پاسخ:
هوم...
شاید من زیاد با سبک نوشتنتون آشنایی ندارم..
ولی خوب حالا فهمیدم..
بسیار هم عالی:)
پاسخ:
نه اخه اولین بار نیست ک کسی اینجوری بم میگه، طبیعیه، خیالتون راحت :)))
:)
۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۰۵ سیّد محمّد جعاوله
@
پاسخ:
معمولا @_@ یا @@ میذارنش و نشونه گیجیه. این ینی یه کم گیج شدین فقط؟ :))
من که مشکلی نداشتم توی فهمیدنش :) چون وسطاش (جایی که میگه: اه این آب ... " ) دیگه یاد اون قضیه ی آقای آستانه افتادم و تا آخرش دیگه برام اسپویل شد خخخخ
.
ولی بعنوان یه انسان عادی که بی خبر از همه جا میاد توی وب تون و این مطلب تون رو میخونه، باید بگم که خیییلی بیش از حد سخت و پیچیده نوشته بودینش :/ مخصوصا در زمینه ی کاربرد افعال و زماناشون ، باید بگم که شخصا دهنم عاصف شد تا بتونم درست و حسابی بخونم متن رو :)
باشد که حل کنید این قضیه رو :)
شاید بشه ربطش داد به تلاش تون برای خلاصه نوشتن متن :)
اگرمن نویسنده ی این متن بودم؛ قطعا حداقل دوبرابر اینی که هس، براش مینوشتم !
ببخشید که خشن میگم، ولی به نظرم کلا موضوعش متن تون شهید شد توی سردرگمی خواننده !!!
موضوعش عالی بود و زاویه ی دید راوی خیلی بامزه بود و باعث شد که خواننده، بتونه با یه نمای جدید، به اون مسئله نگاته کنه :))
خدا قوت :)
پاسخ:
خسته نباشید :)))

عاصف :)))))))) دیگه وقتی شما هم میگید سخته نمیشه ازش چشم پوشید :))) ولی چرا من نمیفهمم؟ شاید منظورتون نوع صحبت کردن و جمله بندیاشه نه صرفا افعال؟ چون ب نظر منم یه جور خاصی صحبت میکنه، شاید شبیه بچه های 5 ساله :) ک خب البته از قصد بود و منظور داشتم از این مدلی صحبت کردن :)) 
نه تلاش خاصی نکردم کلا، یهو نوشتم و یهو هم گذاشتم خخخ ولی قبول دارم جا داره بازم برای ویرایش و مثلا فضاسازی بیشتر و این حرفا برا همین پایینش نوشتم شاید ویرایش شد.
خشن نیس فقط مشکل من بدبخت اینه اینایی ک میگید رو نمیفهمم مشکلش از کجاست چون خودم ک میخونم مشکلی نداره برام :|
بامزه؟! :)))) از این نظر نگاش نکرده بودم ک بامزس :))) بعد گمونم شمام ازونایید ک با اوردن اسمش مشکل دارید برا همین میگید اون مسئله :)))

و خداقوت ب شما ک با این ک سختتون بوده تا اخرش رفتید. بعد فک کنین دو برابر بود! کلهم عاصف میشدین دیگه فک کنم :دی

بعدا اضافه شد: اها زمان خط اول اشتباه بود الان فهمیدم! :دی کاربرد افعالم برم چک کنم :/
عهِ قالب تو عین من بود یا من قالبم عینِ تو شد؟!
پاسخ:
مال من این بود قبل رفتن و برگشتنت :)) بقیه هم اینو گذاشتن عب نداره. حالا من سعی میکنم هدرشو اگر شد عوض کنم ک شبیه نباشن زیاد :))
خداروشکر که غیب شد سرطان از زندگی :)
قشنگ نوشته بودی
از زبون ی سلول سرطانی
خلاقانه بود
پاسخ:
اره خداروشکر ولی دلم کباب شد براش :)) گناه داشت یه جورایی :))
:)
۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۲۴ شکیبا حاجى زاده
خخخخ چه بامزه بود.تا این مدلیشو ندیده بودم :دى
یه جورى نوشته بودی که ادم واسه این سلول سرطانى اشکش درمیاد:/
پاسخ:
با ما چیزهای متفاوت را تجربه کنید خخخخ چ جالب :) تا الان دو نفر گفتن :) اخه فک نمیکردم بامزه باشه بیشتر فک میکردم غمگین باشه ک خب گویا برای تو جز بامزه بودن غمگینم بوده :))
هوم خودمم دلم کباب شد :( :دی یه ایده دیگمم راجع ب بد نبودن این سلولا ک از قبل داشتم و برای اون متن دیگم استفاده کردم اینه ک میگن "روحیه خوب کمک میکنه ب خوب شدنت" پس ینی اگر کسی خوشحال و اینا باشه دلشون نمیاد بکشنش معمولا پس اونقدرام بد نیستن :))
عالی:) بلاخره فهمیدم خخخخ بلاخره با یک بار خوندن منظورتو فهمیدم:دی مدال من کو؟ بیارین بهم بدین که میخوام برم خخخخ عالی دوس جونم خوجمل بود:)
پاسخ:
افرین بر تو ^_^ خخخخ چقد ملتو زجر دادم ک انقد خوشحال شدن الان اخه خخخخ مدال نداروم :/ حالا از کجا مدال بیارم برات؟ خواستی یه طرح بده برات نقاشیشو بکشم :دی مثلا همون طرح مدالتو ک بعد عکسشو بت بدم :دی زیاد سخت نباشه فقط :دی
تو فکرشم که برم
ایشالا موفق بشیم جفتمون :)
پاسخ:
ان شاالله :)
۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۵۷ مجتبی آستانه
یاسون مو؟؟؟؟
پاسخ:
از حرف شما تو تخته ایده گرفتم دیگه. ک گفتید اگر سرطانم بودم پیشرفت نمیکردم...
۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۵۹ مجتبی آستانه
اصلا انتهاش انتظاره این رو نداشتم! خیلی خوب بود خیلی. (کامنت خلاصه میدم؛ چون جزئی و کامل تر و سایر دوستان گفتن)
پاسخ:
چ خوب :) ممنون ک خوندین :)

فقط یه چیزی بگم؛ من شما رو شدیدا به استفاده ازین علایم نگارشی، توصیه میکنم :)) کماکان یه بخش عظیمی از سردرگمی های من هنگام خوندن متن، برمیگرده به اینکه حضرتعالی حال نمی‌کنید که از نقطه و ویرگول و خط تیره و گیومه و اینا استفاده کنید :/ ... خخخ
.
اون قضیه ی لحن گفتار، با اینکه قصدی بوده، ولی به تنهایی مشکلی نداشته برا درک متن :) ینی مشکل از یه جا دیگه‌ست :).
.
با توجه به نوع نوشتن شما، آره خخخخ بیش از پیش عاصف میشدم اونجوری :) شما سعی کنید سراغ متون بلند نرید اصلا :))) (ب معنای طنز دقت بشه فقط :/ )
پاسخ:
:/ والا من همیشه تا جای ممکن ینی جایی ک بلدم میذارم ک! روشم دقت میکنم :/ این دفعه فقط گیومه نذاشته بودم و اون وسطش، یعنی اونجا ک میگه یه وقتایی یه جورایی هم کاما نذاشته بودم؛ چون میخواستم پشت سر هم خونده شه ک خب الان گذاشتم همینا هم، وگرنه بقیه جاها اوکی بود ک :/ البته تو اونجا ک از برق چشمای طرف تو ایینه میگه هم، شک داشتم ک باعث خراب خوندن میشه یا نه ولی خب اونجا رو دیگه میخوام حتما پشت سر هم خونده شه پس نمیذارم :/ فک نمیکنم مشکل اصلیش این باشه...
باشه خخخخ دقتم کردم :))
که اینطور :)
نظرمون محترم ! :) پس صبر میکنیم تا یک شخص ثالث در این زمینه اظهار نظر کنه :)
پاسخ:
اخه خب یه جوری میگید انگار هیچ جاش علامت نداشت، عجیبه واسم ک میگید قسمت اعظم مشکلش اینه :/ اصن من میرم متن رو با اینا مینویسم و توش علائم حروفی میذارم خخخخ برعکسش میکنم کلا ینی خخخخ بعد ببینم ب نظرتون اوکی میشه یا نه :/
۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۵۰ شکیبا حاجى زاده
میدونى شاید مشکل از اسمشه که ترسناکش کرده
سرطان کلمه ترسناکیه!نه؟!
اینو نمیدونم شنیدیش یا ن ولی خیلی معروفه
tb25.trainbit.com:8080/files/9839461884/v3793953476746612F72434C37434F6F43362B7467723143626236336D2B30366D36496E69527A47472F414D3D/Gheorghe-Zamfir-The-Lonely-Shepherd.mp3
پاسخ:
نه اسمش که انگار داری میگی سرتان :))) ب خاطر مرگی ک داره هس ک میترسن ازش یحتمل. کلمه ها هیچوقت از اولش ترسناک نبودن...
ممنونم ازت ^_^ گمونم نشنیده بودم. خوب بود ولی نه ازونا ک هی گوش بدم. قبلیا رو میشه هی گوش داد اخه :))


چه جالب نوشته بودی:))

عخخخی سلول سرطانی مهربونی هم بوده:دی خودش می دونسته باید هرچه زودتر زحمتو کم کنه :دی
پاسخ:
:) ^_^
حالا نمیدونم شوخی کردی یا نه خخخ ولی یه توضیحی میدم من برا روشن سازی بهتر.
میگی مهربون ولی من اینجا سعی کردم زیاد هم مهربون نشونش ندم برعکس اولین باری ک درین مورد نوشتم! ینی هم خودخواه نشونش دادم هم دل رحم. یه جور خود درگیری... چون در اخرم خودش نخواست ک بره با اینکه یه وقتا عذاب وجدان و اینا میگرفته! صرفا مجبور شد ک بره با توجه ب کارنامه اش! ک مثلا میخواستم اشاره ب این باشه ک شیمی درمانی و اینا داره درست جواب میده...
بیشتر از مهربون، فهیم منظورم بود:دی

خواستم ته متنه ادبیتو با شوخی های خودمم عجین کنم:))))
اگه حس و حال داشتم(شرمنده ام که ندارم) همین متنتو برمیداشتم ورژن طنزشو می نوشتم:دی
البته شاید دوستم نداشته باشی کلا ورژن طنز داشته باشه:/
پاسخ:
خخخخ اره فهیمه :))) چطوره اسمشو بذاریم فهیمه اصن؟ :)))

کار خوبی کردی :)))
اتفاقا ب نظرم خیلی جالبه. خیلی هم خوشحال میشم هر وقت ک حوصله داشتی این کارو بکنی ^_^
فک کن! ملت ب همین متن من میگن بامزه! دیگه اگه تو کلا طنزش کنی فک کنم قهقهه بزنن دیگه سر خوندنش :)))
جالب بود ^_^ خوشم اومد ازش. فکر کنم فقط یه ویرایش فو فا نو یی میخواد.
پاسخ:
چه خوب :))))
ویرایش فوفانوی خخخخخ :)))))
۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۵۵ بابا لنگ دراز
خخ از اولش فهمیدم دارید سلول سرطانی رو تشریح میکنید :)
از قبل میدونستم میخواید بنویسید چنین موضوعی رو البته :)
منفی ۱۰۰ هم یه کد آشنا بود.
ولی خیلی گنگ میشه واسه مخاطب :) نکنید این کارو با ملت :)
پاسخ:
میخواستم بپرسم چطور ک گفتید :))
کد اشنا؟!!!!
چی گنگ میشه برا مخاطب؟ کجاش گنگه؟
۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۲۲ بابا لنگ دراز
گنگ به این معنی ک خیلی بهتر از این میتونستید کد و نمادگذاری کنید تا ماطب بهتر متوجه بشه موضوع و پیامو :)
پاسخ:
 اخرش واضح گفتم ک :/
ولی میشه بسطش داد. درسته.
میدونی ، وقتی میفهمی بودنت خیلی بد تر از نبودن هست ، چیزی جز نبودنت خوشحالت نمیکنه ف اما برای بقیه فرق میکنه ، اونام با نبودنت خوشحال میشن ، این غصه داره ، هم خودت هم بقیه نبودت رو میخوان
پاسخ:
...
ایده ش از حرف مجتبی آمد! خخخ.
ان شاءالله که موفق باشن.
پاسخ:
بلی بلی :))
همچنین