هنوز هم لامپ خاموش است ولی...
دو مرد، سه زن و یک دختر. یک اتاق مربع شکل، 2.73 در 2.73، تاریک، ولی بیرون از اتاق، روشن، با لامپ و مهتابی.
دو مرد و سه زن خندوانه می بینند؛ خاطره تعریف می کنند و می خندند.
دختر ولی به مانند فرشی ک در اتاقش است تبدیل به یکی از قطرهای مربعی که درونش زندگی می کند شده و در حال گوش کردن آهنگ بی کلام فیلم Interstaller است و حس و حالش با آهنگ ماجرا ترکیب شده؛ انگار که این آهنگ را برای حال الان او ساخته باشند؛ انگار که این آهنگ از درون او به وجود آمده باشد.
دختر کورمال کورمال به دنبال هندزفری اش می گردد؛ آن را پیدا و به گوشی اش وصل میکند تا دیگر صدای خنده ها را نشنود و رسما با آهنگ یکی بشود.
فکر هایش درهم است. نمیداند باید چه کاری را انجام دهد؛ به ساز کدامین عنصر جهان برقصد؟ کدام را حذف کند و کدام یکی را بگذارد باشد؟ این یا آن یا آن یکی؟ اهنگ اوج میگیرد؛ ذهن دختر هم، یاد حرفی ک قبلا شنیده است می افتد: «یا بین راه های از قبل ساخته شده یکی را انتخاب کن یا خودت راهی بساز و آن را انتخاب کن!»
دختر دست راستِ مشت کرده اش را به طرف سقف دراز می کند و آرام آرام و با ترس و نگرانی فشار ناخن ها در کف دستش را کم می کند و یکی یکی آن ها را از خمیدگی در می آورد؛ در همین حین به یکباره دست چپش، بی اراده، پرواز می کند و از کنارش می رود؛ دست راست نمی گذارد دست چپ در تاریکی گم شود؛ او را در بر می گیرد و شروع ب نوازش کردن آن می کند...
+ دانلود آهـنـگ
پ.ن: ویرایش شده ی یه متن قدیمی، شاید فرستادمش جیم :/ اکانت جیمم کپک زد بس که چیزی نفرستادم توش D: