Memento mori

~ زندگی کن ~

Memento mori

~ زندگی کن ~

Memento mori

به قول دوستان مرزی بین تخیل و واقعیت نمی بینم!

+ اگر حرفی داشتید اون بالا می تونید من و پیدا کنید :)

پیام های کوتاه

تق تق تق

پنجشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۷ ق.ظ

- درشو باز کنید. خواهش میکنم بازش کنید. ینی اینجا یه روزنه هم نیس؟ نمیخواستم اینجوری شه. تو رو خدا
+ ولی مگه این خودت نبودی ک میخواستی همه چی رو بدونی و برا همین بیش از حد ظرفیتت و بدون حل کردنشون تند تند ب چیزای جدید فکر کردی؟
- ولی الان دیگه نمیخوام. اخه من نمیدونستم اینجور میشه. خواهش میکنم بازش کنید
+ ولی خودت ک دیدی هر روز بیشتر دارن احاطه ات میکنن و رو هم دیگه میوفتن و نمیتونن حرکت کنن و جلوی راه تو ام میگیرن. و این ینی با اینکه جلوی روت این اتفاقا افتاد و میتونستی از قبل نتیجه رو تخمین بزنی نمیخوای فکرایی ک ب دنیا اوردی رو قبول کنی؟ اینجا مث اونجا نیس ک اگر بچه هات رو نخواستی بفرستی یتیم خونه یا پیش زن یا شوهر طلاق داده ات. اینجا مجبوری بچه هاتو خودت نگه داری.
سرش را ب زیر می اندازد، صدایش میلرزد : باشه، ولی من نیتم بد نبود، نمیخواستم ب کسی اسیب برسونم، من فقط، فقط...
وسط حرفش حرف میزند: متوجه هستم، ولی این ک توشی چیزی هس ک خودت با بچه هات دور خودت ساختی، با فکرهات، پس مجبوری تحمل کنی...
آهان، ولی یه راه برا بیرون اومدن هس، اینکه با ملایمت باهاشون رفتار کنی و زخم هاشون رو ببندی ک بتونن پر بکشن و برن...

پ.ن: این چی بود من نوشتم یهو؟ اینا کین؟ اینجا کجاس؟ من چی میگم؟ اینا چی میگن؟ :|

همش کار این اهنگه اس +
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۲۶
فو فا نو

نظرات  (۲)

منم تو همچین زندونی هستم - خودم و بچه هام که خیلی هم چغرن !!!
ولی اهنگه خوبه
پاسخ:
ترمیمشون کن تا پر بکشن برن مث متن =)
نوش جانت بشه اهنگه :دی
۰۷ دی ۹۴ ، ۰۱:۴۳ مجتبی آستانه
این تق برای باز کردن در؛ من رو مستقیما برد به قبری که تازه درش قرار گرفتم و حالا می خوام فرار کنم ازش! در ادامه متن می بینم که حس و هدف نویسنده گویا اصلا این نبوده اما بازم اون حس با من هست؛ شخص گیرافتاده توسط متن شما داره عذاب تولید افکار زیادی رو می کشه که با وجدان درونش محاکمه میشه که ای کاش این همه فکری که میومد رو به ترتیب حل می کردی و به نوبت می رفتی جلو؛اما این عذاب هایی که من برداشت کردم رفتار و کردار من در طول زندگیم بوده که درستشون نکردم و هعی بدترشدن؛ جلوم رو گرفتن و زمین گیرم کردن و نمی تونم بندازمشون گردن یکی دیگه! کم کاریام رو نمی تونم بندازم تقصیر گرفتاری دیگه م یا فلان کار اتفاقی....
ببخشید که از متنتون یه چیز دیگه برداشت کردم؛ چیزی که دغدغه منه که از متن دغدغه مند شما برداشت شدع
پاسخ:
ببخشید چیه :)) این ی چیز دلی بود ک خودمم نفهمید از کجا اومد حتی نمیدونستم اسم شخص دومو چی بذارم دقیقا ک شما الان گفتین وجدان و ب نظرم بهشم میاد:دی و تازه فکر میکردم ب هیچ عنوان نمیتونه مفید باشه ولی الان ک میبینم هم شما هم مهسا ازش خوشتون اومد و مهم تر اینکه شما باهاش یاد چیزای مهمی تو زندگی افتادین و شاید بخواین حرکتی بزنین مثل اخر متن منو خوشحال کرد ک متنم مفید بوده و تازه ب نظرم شبیه هم بودن اینا ک گفتید و ب نظرم این تازه این خیلی جالبه ک از یه متن ک منظور نویسنده اش چیز دیگه ای بوده چیز دیگه ای برداشت شه ک اونم مفید باشه برا خواننده، این واقعا منو خوشحال کرد و امیدوار ب خودم ک از گذاشتن اینجور متن هام نترسم دیگه و فکر نکنم بیهودن یا بد و اشتباه ازشون برداشت میشه :)