Memento mori

~ زندگی کن ~

Memento mori

~ زندگی کن ~

Memento mori

به قول دوستان مرزی بین تخیل و واقعیت نمی بینم!

+ اگر حرفی داشتید اون بالا می تونید من و پیدا کنید :)

پیام های کوتاه

زیرِ بارانِ بهاری باید رفت...

پنجشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۴:۰۵ ب.ظ

دورو دورو دورود دودودودودو رود

 

صدای شیپور بود و ناگهان صدای دیگری از پس آن بلند شد که ای اهالی زمین:

 

"بپاشید و بَشاش (با) شید که هنگام بهار شُد


نعمت دوباره شِکفتن از جانب الله وزان شُد"

 

حرفش که تمام شد به قطره های آب گفت بروید و بر همه جا ببارید و لباس بهار را بر تن همه بپوشانید.

آب ها گروه گروه شدند و هر کدام به سویی رفتند و ماموریتشان را به خوبی انجام دادند، جز گروهی که رسیدند به چتری که دست در دست آدمی در حال پرواز بود، چتر بی رنگ را هفت رنگ کردند، ولی نتوانستند به آدمی که زیر آن چتر پنهان شده بود برسند پس با چتر این موضوع را در میان گذاشتند.

چتر که این را شنید خیلی دلش خواست از سر راه دوستش، کسی که به او کمک می کرد تا پرواز کند، کنار بیاید ولی نمی دانست باید چکار کند پس از آب ها مشورت خواست.

آب ها فکری کردند و گفتند: «می خواهی با کمک بقیه کمی بترسانیمش تا بدود؟ این طوری خواهی نخواهی تو از روی سرش کنار می روی چون در حال دویدن نمی تواند تو را بالای سرش نگه دارد.»

چتر موافقت کرد.

آب ها با باد حرف زدند و از او خواستند چیزی را به طرف آن ها بیاورد تا پسرک ترسیده و فرار کند و همینطور هم شد؛ پسر دوید و دوید و همراه با ریزش باران روی سرش و چتری که حالا نه بالای سرش، بلکه کنارش و با فاصله و عقب تر از او می آمد.

و حالا بعد از کمی فاصله گرفتن از محل حادثه، شروع به آواز خواندن و چرخیدن به دور خودش کرده بود...


 

پ.ن: یعنی خیلی افتضاح مینویسم :| هم نگارشم افتضاحه هم گند می زنم تو یه ایده ی خوب. اصلش این بود که چتر ها باید نماد موانعی میشدن که ما الکی برا خودمون می تراشیم و زندگی رو به خودمون زهر میکنیم با اینا؛ البته در واقع اینجا سال نو منظور بود و نه زندگی، تازه اونم نه به خاطر عید به خاطر بهار و نو شدن طبیعت منظور و بارانم که اون چیزای خوب ک خودمونو ازش محروم می کنیم، ولی دلم نیومد از چترها بد بگم، فوقع ما وقع :|

هر چن الانم این حالت رو داره و اخرش میتونه اشاره به پشت سر گذاشتن موانع یا استفاده ازونا برا بهتر کردن اوضاع کنه ولی انقد از چترها و همینطور ادمای چتر به دست توش خوب گفتم که دیگه این ازش برداشت نمیشه و شبیه داستان کودکان شده :)))


پ.پ.ن: با تشکر از مستر منوچهری :دی بابت سرودن بیت " خیزید و خز ارید..." که باعث شد من یه چیزی بنویسم بالاخره، هر چند افتضاح شد!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۲۷
فو فا نو

نظرات  (۲)

۲۷ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۵۸ مجتبی آستانه
حالا نمشه نرم؟؟ زیر بارون رو عرض موکونوم!
من براساس اون وجهه اینکه الکی چیزی نمیگم! به این متن انتقاد واردتون رو وارد می دونم! یه کم زیادی به زور می خواستین فکر کنم که همه چیزو بچینین کنارهم!
اما خوب عکس خیلی قشنگ بود! شعر ساختگیتون خوب بود! تهش هم و نتیجه گیری خیلی خوب!
پاسخ:

نه نمیشه!

من دیگه نمینویسم اصن T_T
۲۷ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۱۵ حسین مداحی
الان درن گریه مکنن؟ بیشتر گریه کنن همه چی حل مشه! گریه کنن نویسنده ی خوبی مشن.