روزی از دست من هم، درخت نور خواهد رویید... *
شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۴۱ ب.ظ
خیلی بده که نمیتونم حس خوب بده ترین و مفید ترین و کلا بهترین باشم.
این برای من خیلی بده که نمیتونم به وظیفه ام یا شایدم بهتره بگم هدفی که دارم تو زمین به درستی عمل کنم که حتی تو یه گروه کوچیک هم نمیتونم اینا که گفتم باشم.
من، الان، حس میکنم خیلی بدرد نخورم ولی خب امروز فهمیدم همین که بد بهتر از مناشو نمیخوام و از موفقیت هاشون که بدون دخالت من بوده، که از جلو زدنشون از من تو مواردی که گفتم خوشحال میشم هر چند که بعضا به خاطر خودم بغضم میگیره (!) یعنی با اشک و لبخند و هیجان نظاره گر موفقیت هاشونم، به نظر می رسه که لااقل تو انسان بودنم موفق بودم!
برای همین فکر میکنم حالا که انسانم بتونم به هدفمم برسم، لااقل تو یه گروه کوچیک، کم کم، کم کم...
* همین امروز دانه اش را کاشتم...
پ.ا: باید مواظب بود سبقت گرفتن از بقیه برای خوبی کردن، باعث تصادف نشود...
۹۵/۰۱/۱۴
راستش منم از مدتها پیش، دوست داشتم که همه ی آدمها رو دوست داشته باشم، ولی نتونستم توی به سرانجام رسوندن این آرزوم چندان موفق باشم... اینی هم که گفتین، چیز چندان آسونی نیست؛ همین که یه نفر بتونه از موفقیت های بقیه، خوشحال بشه، خودش یه دستاورد فوق العاده اس