زندگی در مرگ هم ادامه دارد؛ حتی اگر آن را نبینیم...
پنجشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۲۶ ب.ظ
پیش نوشت: اگر خواستید با این آهنگ بخوانید.
خانه
مثل مادر آدم است و آدمی که طرح آن خانه را کشیده مثل پدربزرگت و آن که
خانه را ساخته مانند مادربزرگت! حتی اگر جنسیت اصلی شان چیز دیگری باشد مهم این است که نقششان این است، نه؟
خانه
مثل مادر آدم است با این تفاوت که جای نه ماه میتواند نودها سال آدم ها را درون خودش جا دهد؛ و البته بهشان این اجازه را هم
می دهد که اگر خواستند از انجا بروند بیرون و دوباره برگردند یا حتی
برنگردند، زندانی شان نمی کند، اخر مادر است...
اشک
میریزد خانه ای که دیگر بچه هایش به درونش نیایند. آنقدر خاک گریه میکند تا
آب می شود، دلش تکه تکه می شود و هر کدام گوشه ای می افتد؛ کسی چه می داند شاید از اشک هایش گیاهی سبز شود. شاید کنار تکه ای از دلش که هنوز چشم انتظار بچه هایش مانده است
مورچه ای، سوسکی، سگی، موشی، گربه ای یا ماری و خلاصه جانور زنده ی دیگری
سکنا گزیند و با او همراه شود، شاید هم روزی از درون اشک هایش فرزندی دیگر را حامله شود که آن بشود مادرِ جدیدِ ما؛ کسی چه می داند؟
پ.ن: کلی حرف دیگه هم داشتم در وصف خونه ولی اگر میخواستم همه رو بگم ناجور میشد -__-
۹۵/۰۲/۰۲
خب مادرى که فردنداش به سراغش نرن کم کم چروکیده میشه
میپوسه و اخرشم میشه یه مخروبه!
این چه اهنگ قشنگی بود:|
این چه ساختمون باحالی بود:|
+نه راستش "فو فا نو"جان هنوز نرفتم پی یاد گرفتن علاءم نگارشى.
کلا آدم تنبلى هستم، تو اینجور موارد هم تنبل تر تر و تر:|